استرالیای زیبای ما این روزها با آمدن داود سرخوش سرشار از غزل و ترانه، حماسه و فسانه و مستی و سرخوشی است.
شهر من در شنبه شب پیش رو می رود که از گلوی داودی داود نی نوازی کند، ترانه خوانی و دلبری کند.
اما من بیش از اینکه ذوق زده حضور فیزیکی داود باشم و در صدد قطار کردن لیموزین های استقبال و تدبیر سفره های رنگین باشم، جانم را برای بازخوانی و میزبانی شور و شعوری آذین بسته ام که داود را چکاوکی ساخت تا برای رستاخیز و قیامت مردمش بخواند.
من بیش از آنکه چشمم به تارهای زرین و کاسه رنگارنگ دمبوره داود باشد، بنغمه حزین و دردمند اوست که از خم خانه غرب کابل الهام گرفته، در بستر “سرزمین من” همراه با “صفورا” بالیده و قد کشیده است.
داودجان “نی بیاور تا نی بنوازیم” چه که “نی حدیث راه پرخون می کند، قصه های عشق مجنون می کند”، “نی حریف هرکه ازیاری برید، پرده هایش پرده های ما درید”.
هنرمند مولود و نماد شعور مردمش است. ستاره افغان با اساتید مجربش، استودیوی چشم خراش و رسانه جهان نمایش و رهبران کاخ نشین و مردم معاصرش صدها آوازخوان مجلس آرا پرورید اما نتوانست یک داود بپرورد که حرف دل بزند و سرود زندگی بخواند. اما رستاخیز غرب کابل در مسجدش، در سنگرش، در کوچه های خاکی اش، و در بزم های حماسی اش چکاوکی پرورید که نغمه های داودی می خواند و با “سرزمین من” مخته های چندین قرن مردمش را زار می زند و با “صفورا” ماندگاری و سرزندگی شیرین آغی را نوید می دهد.
ما در پیش چشم خود عیان دیدیم که فرهنگ اشرافی و دالرهای غربی “مشت های آسمان کوب قوی” را “یکی یکی وا کرد و گونه گون رسوا کرد”، مشت های را که روزی مایه غرور و سربلندی مردم ما بود تبدیل به “کاسه های پست گدایی ها کرد”.
آهای نسل آواره ای بر سفره رسیده ای من، امانت دار بمانیم! داود تنها امانت باقی مانده مردان سربلند و زنان فرشته خوی اند. داود را بابه با مردم تاریخ سازش پرورید، سِحر نغمه های دمبوره ای داود حماسه های روح های بلند، عاصی و صادقی است که باید برای همیشه تاریخ پاک و خوانا بماند.
من برای هیچ کانسرتی تکت نخریده و وقتم را هزینه نکرده ام. اما امسال در غربت تلخ شکست آرزوهایم که یا بر زمین خورده اند و یا “کاسه های پست گدایی ها شده اند” تکت خریده و بی صبرانه منتظرم تا بلکه دوباره سرود بشنوم از جنس نغمه های داودی، همان نغمه های که مدت ها سر مردمم را در آوردگاه مردانه بالا نگهداشته بود.
حسین رضایت