Skip to content Skip to footer

خوشحالم که داوود هست

خوشحالم که داوود هست، می‌خواند و می‌آفریند. خوشحالم که سرمایه‌ای چون او در میان ماست و بودنش آن‌قدر تأثیرگذار است که وقتی اثری از او منتشر می‌شود تا مدت‌ها در مرکز گفت‌وگوها، انتقاد یا تحسین‌ قرار می‌گیرد. این یعنی او آفرینشگر خنثی نبوده است.

از سویی سابقهٔ هنری و محبوبیت سرخوش باعث می‌شود که انتظار مخاطب از هنر وی و آفریده‌هایش بالا برود. بگذریم که تا چه اندازه در داوری و فهم اثر، درستی و جانب انصاف رعایت شده باشد. این ادعا در مواجهه مخاطبان با دو آلبوم اخیر او روشن است. در این‌باره نیز یادداشتی در مورد دو آلبوم اخیر ایشان نوشته بودم اما از انتشار صرف‌نظر کردم، چراکه می‌دانستم در فضای سوگیرانه یا احساساتی آن زمان تعبیر درستی از نوشته من نخواهد شد.

اخیراً نیز در ادامه کنسرت‌های داوود سرخوش، بحث تازه‌ای باز شده است که آیا برگزاری کنسرت در شرایط کنونی هرات درست است یا خیر؟ به‌ویژه برخی‌ها قضیه را به سمت و سوی دیگری منحرف می‌کنند و چنان می‌نمایند که این کنش بی‌ارتباط با قومیت هنرمند یا برگزارکنندگان نیست.

در ابتدا باید بگویم پیش از این نیز سرخوش همواره در کمپین‌های خیریه و حمایتی، از پیشگامان شرکت‌کننده در رویدادها بوده، بی‌آن‌که قصد نمایش یا فخرفروشی داشته باشد.

پرسش من این است که چرا پیام تسلیت، تلاش‌ها، کمک‌‌های مالی و حمایت داوود از کمپین کمک‌رسانی به زلزله‌زدگان هرات را نمی‌بینیم اما برگزاری کنسرت را با گذشت یک هفته از ماجرا در آن‌سوی دنیا محکوم می‌کنیم؟ نه تنها محکوم می کنیم که ان را به مسئله قومی و طبقاتی ربط می‌دهیم. ربط دادن موضوع به مسئله قومی بی‌شرمانه‌ترین کار ممکن است. آن هم برای آدمی که در ساحت هنر فرای این چهارچوب‌ها می‌اندیشد.

در ارتباط با این موضوع می‌خواهم میزان منطقی بودن انتقادها را در مواجهه با هنرمند، منتقدان و حامیان او روشن‌ کنم. برخی‌ گویا در سایهٔ نقد، تنها با سلیقه، گویش و مواجهه مردم با هنرمند مشکل دارند.

به‌عنوان مثال برخی ازین مواجهه‌ها را نام می‌برم:

عده‌ای می‌گویند شما هزاره‌ها راسیست و قوم‌گرا هستید و در جانب‌داری از هنرمند، قومی عمل می‌کنید. بعد خود همان شخص در جایی کامنت می‌گذارد: «اصلاً لهجه هزارگی در کجای پارسی جای دارد؟» در جایی دیگر هم می‌نویسد «من به عنوان یک پارسی‌زبان هیچ لذتی از اکثر آهنگ‌هایی که سرخوش به هزارگی می‌خواند، نمی‌برم. چرا بت‌سازی می‌کنید؟ شما مردم چرا همه چیز را قومی می‌کنید.»

از نظر این افراد، قوم‌گرا و راسیست به شمار می‌آییم. چون حتی گرامی داشتن هنر آن‌که به لهجهٔ مادری من می‌خواند، برایشان گران می‌آید. اما تنگ‌نظری و خط‌کشی بین خود و دیگری [شما مردم] را نمی‌بیند.

پس چگونه می‌شود انتظار داشت با این‌ها منطقی سخن گفت؟

برخی دیگر می‌گویند شما سال گذشته در هنگام فاجعهٔ کاج به برگزاری کنسرت آریانا سعید و قیس الفت اعتراض کردید و امسال داوود سرخوش در سالگرد کاج کنسرت برگزار کرده و سخن نمی‌گویید.

از نظر منطقی، برگزاری کنسرت در روز رخداد فاجعه با سالگردش تفاوت ندارد؟ پس بگذارید برایتان از سالگرد شکریه تبسم، حادثه دهمزنگ و جنبش روشنایی، حمله به شفاخانه‌، تالار عروسی، کورس موعود و… نیز بگویم تا فقط فاجعهٔ کاج در خاطرتان ثبت نشود و بدانید ما هر روز عزاداریم. افغانستان خانهٔ زخم است. هر جای این خانه ویران را انگشت بگذاری زخم کهنه‌ای در آن مدفون است.

داوود برای همه ما قابل احترام است. نسبت او با انسان هزاره بر کسی پوشیده نیست. با این‌حال، داوود تنها متعلق به قوم خود نیست. او را منحصر به قوم، زبان و جهان تک‌بعدی خود نکنیم. صدای داوود «آغوش باز» برای همگان است و «تکیه‌ای» برای خستگی‌هامان. او را گرفتار حصارهای تنگ و غیرانسانی نکنیم.

مسئله مهم دیگر این است که ما چقدر حق داریم باید و نباید برای هنرمند تعیین کنیم؟ ولو این‌که او را دوست بداریم؟ به عبارتی‌ دیگر مخاطب آنقدر چتر خود را بر ساحت هنر و هنرمند وسیع بگستراند که خود را قضاوت‌کننده، تعیین‌کننده، فرمان‌ده، حق‌به‌جانب و چه و چه بداند؟ پس نقش هنرمند، جهان‌بینی و اندیشه او چه می‌شود؟ ما بسیاری اوقات این ساحت‌ها را با هم خلط می‌‌کنیم.

نکته دیگر این‌که، مگر داوود از رنج ما کم خوانده است؟ مگر در سختی‌های بسیار در کنار ما نایستاده است؟ آیا او یک تنه باید رنج‌های ما را به دوش بکشد؟ من و تو و ما بیشتر از او برای کاستن رنج این مردم تلاش کرده‌ایم؟ ما بیشتر از بازماندگان مدرسه سیدالشهدا، حق دادخواهی داریم یا صرفا غرق آرمان‌گرایی‌های فیس‌بوکی‌مان هستیم؟ من و تو چکار کرده‌ایم؟

به گمان من اگر داوود در کنار اشک‌هایی که با ما ریخته است، لبخندی بر لب عاطفه‌ها و لیلا‌ها بیاورد، ارزشی به مراتب بیشتر از نوشته‌های ناکارآمد ما دارد.‌

ما به‌اندازه کافی تکه‌تکه و ویران هستیم. بگذارید پناه هم باشیم و با «سخت‌جانی» در کنار هم «ازین شب دشوار» بگذریم.

بگذاریم داوودمان گرم و تپنده و رسا بخواند و در زمانهٔ خویش مهجور و ناشناخته نماند.

با احترام: زهرا زاهدی

Leave a comment

Galaxy Entertainment
Persian events and concerts 

Newsletter

Galaxyentertainment.se © All Rights Reserved